النا  النا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

وقتی النا کوچک بود

عید 92

سلاااااااااام دختر گلم عیدت مبارک عزیزم اگرچه عید خیلی دیگه تموم شده .....انشالله همیشه زنده باشی و سالممممممممم ......... دخترم ببخشید که خیلی وقت بود نیومده بودمو وبلاگتو اپ نکرده بودم .....اخه فرصت نبود ...... درگیر مراسم خواستگاری و عقد دایی سعید بودیم که 11 اسفند عقد کردن ......واکسن 18 ماهگی شما و بعدم که مریض شدی کلا درگیر این مشکلات بودم .....امسال ما عید جایی نرفتیم ....... تهران بودیم ...... عیدی هاتم مامانی و عمه فاطمه نفری یه بلوز .....عمه شیلا پالتو ...... عمه فریده ی یهه سارافون ..... دای و زندایی یه سارافون یه تاپ و شلوار و یه دامن طرح لی ..... مامان مریم و بابا امرالله هم یه بوز دامن و 50 تومن پول ....مبارکت باشه عزیز دلم ......
15 فروردين 1392

15 ماهگی النا خانم

سلااااااااام دختر قشنگمممممممممم ......عزیز دل مامان ........الان که دارم مینویسم کلی خانم شدی کلییییییی کار یاد گرفتی تمام اجزای بدنتو میشناسی و نشون میدی ....کلی کلمه به کلماتی که بلد بودی اضافه شده .....مثلا به خودت میگی نانا ...و چیزی بخوای یا بخوای یکی بغلت کنه میگی نانا ...... گاهی فقط با یه دستمال یا روسری سرگرم میشی بازی میکنی ........ اگه دستمال خیس دستت بیاد سری همه جا رو دستمال میکشی ....... نی نی میبینی کلی ذوق میکنی و میگی نی نی نی نی و میخوای بری پیشش و وقتی میری کلی باهاش حرف میزنی و بوس میفرستی براشو و ذوق میکنی .....الهی مامان فدات شه تازه تاسوعا عاشورا تمام شده و شما تو اون روزا با شنیدن نوحه میزدی به سینت و به قول ما حسین ...
10 آذر 1391

15 ماهگی دختر من

سلام مامانی ....دختر قشنگ من ......قربون چشمات بشششششششم......... چند روز دیگه شما 15 ماهت تموم میشه ..........الان دوهفته است که چشمتو میل زدیم ......... خیلی سختی کشیدی ...11 ساعت هیچی نخوردی نباید بهت میدادیم حتی اب .......... دکتر گفت دو هفته مراقبتهای بعد از عملو انجام بدم ........دارم انجام میدم ولی امروز باز از چشمت اب میومد .......... خیلی اعصابم خرد شده نکنه خدایی نکرده .... خیلی داغونم ......دلم خیلی گرفته الان دارم با چشمای گریون برات مینویسم ......دو هفته ی دیگه باید ببرمت دکتر ............ خدا کنه چشمت خوب شد ه باشه .........مامان خیلی دوستت داره
15 آبان 1391

سفر شمال

سلااااااام ما اومدیم ............ ما دو روزی بود رفته بودیم شمال .......اولین سفر 3 نفری ما ....من النا و بابا خوب بود خداروشکر هوا عالی بود ....... ولی النا خانم از دریا میترسید ......مخصوصا وقتی موج یه دفعه میزد ........ با هم دیگه رفتیم نمک ابرود و سوار تلکابین شدیم ........ یه سری عکسای سفر هم میذارم                     ...
15 مهر 1391

عسیس مامان

جیگر مامان الهی فدات شمممممم .......... روز به روز داری با نمک تر و تو دل برو تر میشی .... الان که دارم مینویسم شما خواب هستی ساعتم 5/30 بعد از ظهر هستش ........ گفته بودم تب کردی چند روزی بعدش که تبت قطع شد بدنت تماما دون دون شد بردیم دکتر و دکی گفت حدسی که زدین درسته سرخجه گرفته ( قبل از اینکه ببریمت مامان مریم گفت ممکنه سرخک باشه ) چند روزی هم طول کشید تا دون دونات بره ........ خداروشکر الان خوب خوب شدی ......... انشالله همیشه سلامتیتو ببینم ......... الان دیگه کلماتی بیشتری رو میگی ..... مثلا وقتی یه چیزی از دستت میفته یا از بلندی به زمین چیزی میفته میگی اتاد ...... هر چی که باب میلت نباشه میگی نهههههه و سرتو به صورت تایید هم از بالا به ...
7 مهر 1391

النا خانم در 1 سالو یک ماهگی

عسلم الان که دارم مینویسم شما رو پای من خوابیدی و از دیروز تب داری دو شبه بالاسرتم و نگران ...... امیدوارم زودتر خوب بشی عزیزم الان  نزدیکه 1 ماهی داری راه میری چه قدر راه رفتنت قشنگه ....... الان کلماتی مثل اب ... بابا... مامان ...می می ... اینه ... هنودونه = هنه .... عکس= اک... عطر= ات.. ساعت = عت ...... الله = اقوم ... رو میگی ..... وقتی ازت میپرسم به بیی چی میگه میگی ب ب ..... پیشی چی میگه میگی می می ....... هاپو چی میگه میگی هاپ وقتی میگم النا مامان نباید دستتو به حالت اشاره میکنی و تکون میدی همراهش سرتم تکون میدی ......ولی گاهی فوضولی میکنی گاهی نه ...... الان چشمک میزنی دعا میخونی سوت میزنی فوت میکنی  مثلا اذان میگی وق...
25 شهريور 1391

تولد النا خانم

سلام مامانی ببخشید یه کم دیر شد ولی خوب بلاخره اومدم البته تولد شما یه مهمونی خودمونی بود که فقط مامان مریم اینا و مامان اکرم و عمه ها بودن ..... انشالله سال دیگه تلافی میکنم عسلم                     و چند تا دیگه عکس از النای مامان           اخر شب النا خانم هنوز قصد خواب نداره   ...
25 شهريور 1391

نوروز 91 و النای مااااااا

سلام سلام صدتا سلااااااااااام ............. النای ناناز مامان ........ اول از همه سال نوت مبارک خوشکلم ..... انشالله همیشه سالم باشی پیش منو بابایی ............ امسال نورزو 91 روز عید برا سال تحویل خونه خودمون بودیم .........بعدش برا ناهار رفتیم خونه مامان اکرم ............شام هم رفتیم خونه مامانی .......... قبل از رفتن هم لباس قشنگاتو تنت کردما و رفتیم موهاتم برات بستم .....اگرچه خیلی بدت میاد ولی بعدش که میبندیم ساکت میشی.......... کلی بزرگتر شدی خانم تر شدی ...........دیگه مثل اون موقعا اذیت نمیکنی ............ ماه شدی ......... با اسباب بازیهات بازی میکنی ......... اواز میخونی حرف میزنی........... روز دوم عید رفتیم شهرستان و تا 13 بدر ا...
25 مرداد 1391

عکسای النا خانم

همونطور تو عکساتم عکس وقتی میشستی بعضی مواقع یه دفعه به عقب یا راست چپ میفتادی ما هم دورتا دورت متکا میچیدیم تا وقتی افتادی چیزیت نشه خانمی..........   اینم عکس نوروز 91 ...........النا کنار سفره هفت سین ...
25 مرداد 1391