النا خانم در 1 سالو یک ماهگی
عسلم الان که دارم مینویسم شما رو پای من خوابیدی و از دیروز تب داری دو شبه بالاسرتم و نگران ...... امیدوارم زودتر خوب بشی عزیزم
الان نزدیکه 1 ماهی داری راه میری چه قدر راه رفتنت قشنگه ....... الان کلماتی مثل اب ... بابا... مامان ...می می ... اینه ... هنودونه = هنه .... عکس= اک... عطر= ات.. ساعت = عت ...... الله = اقوم ... رو میگی ..... وقتی ازت میپرسم به بیی چی میگه میگی ب ب ..... پیشی چی میگه میگی می می ....... هاپو چی میگه میگی هاپ
وقتی میگم النا مامان نباید دستتو به حالت اشاره میکنی و تکون میدی همراهش سرتم تکون میدی ......ولی گاهی فوضولی میکنی گاهی نه ......
الان چشمک میزنی دعا میخونی سوت میزنی فوت میکنی مثلا اذان میگی وقتی یکی بهت میگه جانم فدات شم میزنی به سینت .... میگیم حسین حسین میزنی به سینت ...... تا اهنگ میشنوی شروع میکنی با دهنت صدا در اوردن و دست زدن و رقصیدن گاهی هم وشکن میزنی ..... کلا جو گیر میشی قربونت برم ....راستی بابا بزرگ بابایی هم فوت شد شما میشدی نبیرش خدا رحمتش کنه
با وجود تو من همیشه شادم و امید به زندگی دارم همیه سالم و زنده باشی .......