النا  النا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

وقتی النا کوچک بود

یه مطلب بی ربط

یه چیزی میگم جهت خنده ....... ربطی هم به النا نداره عیب نداره اگه خندیدین   من هر بار میومدم میگفتم اینجا نوشته فلان قد بازدید پس چرا اصلا نظر کسی نمیذاره ......نگو باید میرفتم تو نظرات باز میکردم ...اخه بلگفا که داشتم اونجا مینوشت  چندتا نظر خوانده نشده ولی اینجا نمینویسه ......وقتی اومدم تو نظرات دیدم خوب بازم چندتایی نظر داره کلی ذوقیدم ......... ...
7 آذر 1392

چندتایی عکس

حاج خانوم النا   شال و کلاهی که با مامان مریم برات بافتیم         کلا اینقدر در حال جنب و جوشی ......... یه عکس درست حسابی نداری     ...
25 آبان 1392

حرفای النا خانوم

النای نازم این روزا خیلی جیگر شدی....کلی حرف میزنی و تعریف میکنی..............   پول برمیداری میری دم در و میگی برم خرید ماست بخرم دوغ بخرم ......نون بخرم .........   تلفن وبر میداری و میگی الو سلام خوبی....... من رسیدم خونه .......... چند وقت پیش گفتی من مامان و دوستدارم 92/8/8   و امشبم بابا محمد گفت النا بابا رو دوست داری گفتی آنه ....بعد گفتی الانه هم دوست دارم   کلی حرفای قشنگ میزنی ......... کلماتی مثل هواسم نبود خسته شدم ..... استفاده میکنی  وقتی میخوای یکی رو دعوا کنی میگی بچه بد ..... همیشه میگی بریم دکتر امپول بزنیم ........امروز گفتی بریم دکتر امپول بزنیم پام .....بعد گریه کنیم  ...
25 آبان 1392

مرداد 92

امشب که اینو مینویسم ...شبای احیا هستش....... دعا کردنا تموم شد ...از خدا خواستم همیشه سالم باشی و بتونم تو رو خوب تربیت کنم اونطوری که خدا میخواد.....شما پا به پای من مثلا گریه کردی و گفتی خدا ........ سینه میزدی ........   حرف زدنتات کامل تر شده ....... جمله میگی الهی همیشه سالم باشی دختر گلممممممممم
8 مرداد 1392

الان 1 سالو 11 ماهه هستی

شما شعرایی مثل اتل متل توتوله رو میخونی البته به این صورت که ما میگیم اتل متل شما تکمیلش میکنی ...... اتل متل ...توتوله گاو حسن ... چوجوله نه شیر داره نه ..پستون گاوشو بردن ... هنسون یه زن کردی ...هنسون اسمشو بذار ... انقزیت دور کلاش ... مرمزی هاچین و پاچین .. پااااچین .........بعد دست میزدنی میگی اپرین   یه توپ دارم قلقلی هم میخونی   یه توپ دارم ...قلقلیه   سرخ و سفید . .... ابی مرمزه گاهی هم مرمزه گاهی هم میگی ابیه میزنم زمین ...هپا میره نمیدونی تا ... اینجاشو نا مفهومه  میگی نمیشه نوشت ههههههه من این توپو ...نناشتم مشقامو ...خوب ممشتم بابام بهم ...عیدی داد یه توپ ....قلقلی دااااا...
23 تير 1392

تیر 92

سلام دختر گلم خیلی وقته وبلاگتو اپ نکردم ........ حالا دیگه بر ا خودت خانمی شدی ..... جدیدا یاد گرفتی و گریه الکی میکنی ...... چندت ا جمله میگی ....... مثلا نقاشی میکنی بعد میگی گل کشیدم نی نی کشیدم هاپو کشیدم ......... جدیدا هم به من میگی انانه ( الهه) ......... اینجا شما عروسکتو بغل کردی و خوابیدی     اینم از نقاشی های شماااااااااااا           ...
23 تير 1392

چندتا عکس از 20 و 21 ماهگی النا

سلااااام امروز 29 اردیبهشت 92 هستش در حال حاضر شما کنار منی و داری اذیت میکنی ........ 5 شنبه گذشته تولد اقا پندار بود بود با هم رفتیم .......خوب بود ....... انشالله تولد دو سالگی خودت عزیزم ....... یه سری عکس میخوام بذارم از شما         وقتی النا خانوم خودش میخواد عینک بزنهههههههههههه           وقتی النا خانم ارایش میکنههههههههههه       ...
29 ارديبهشت 1392