النا  النا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

وقتی النا کوچک بود

هر روز جیگر تر از دیروز

خوشکل مامان من اومدم دوباره ولی یه کوچولو دیر .......... به سلامتی 6 ماهگیتم تموم شد ....... نزدیکه عیده 91 هستش و من هنوز هیچ کاری نکردم ....... امروز با عمه و شوهر عمه رفتیم مغازه عمه شیلا لباس عید برات خریدم مبارکت باشه عزیزم به سلامتی بپوشیییی............. ولی همچنا گاهی اذیت میکنی غذاتو نمیخوری اصلا رشد نکردی و من برا همین خیلی اعصابم خرد میشه .......راستی دو هفته پیش هم تفلد بدیم تفلد ارین 1 ساله ..... اونجا کلی دلربایی کردی از همه از بس نانازی و تو دل برو خوشکل من ........... اونجا دخمل خوبی بودیو اذیت نکردی .......... الهی زنده باشی خانم گلممممممممم ....... راستی وقتی شیر بخوای با داد میگی مه ..گاهی کلمه به هم میگی ...بابا و ماما .......
25 مرداد 1391

دل نوشته

فرزند عزيزم آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هايم را كثيف كردم و يا نتوانستم لباسهايم را بپوشم اگرصحبت هايم تكراري و خسته كننده است صبور باش و دركم كن به ياد بياور ، وقتي كوچك بودي ، مجبور مي شدم روزي چند بار لباسهايت را عوض كنم براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور مي شدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم وقتي نمي خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نكن وقتي بي خبر از پيشرفت ها و دنياي امروز ، سئوالاتي مي كنم با تمسخر به من ننگر وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي ، حافظه ام ياري نمي كند ، فرصت بده وعصباني نشو وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده ... همانگونه ...
25 مرداد 1391

تولدت مبارک دخترم

تولددددددددددددددد مبارک دختر قشنگ انشالله همیشه زنده باشی و تنت سالم ....... عمر با عزت کنی ......... امشب شب 21 ماه رمضون بود احیا تازه تموم شده .......... برا خیلی دعا کردم برا تموم اونایی که منتظر نی نی هستن دعا کردم ..........
20 مرداد 1391

تولد 1 سالگی

سلام خانمم چند روز دیگه 1 سالت میشه پارسال این موقع تو دل مامان بودی ............    عجب سالی چه قدر سخت گذشت ........... ولی خدارو شکر همه مشکلای تمام شد ........ حالا ما تو رو داریم خیلی دختر خوبی هستی مهربون و خون گرم ......... کمتر کسی بوده که تو دیدیشو خجالت کشیدی بشتر مواقع خندید و ارتباط بر قرار میکنی ........... بلد شدی چشمک بزنی البته با دوتا چشمات .......میگیم اذان بگو دستتو میذاری بغل گوشت ......بوس میفرستی ........... وقتی میگیم دعا بخون دستاتو بالا میبری.......... وقتی هم تا یه اهنگ میشنوی شروع به رقصیدن و دست زدن میکنی ....... خانم خوشکل من چون تولد افتاده شبای قدر انشالله بعد از ماه رمضان برات تولد میگیرم ....&n...
16 مرداد 1391

یازده ماهگی النای مامان

سلامممممم به خانم خوشکل خودم ......... خانمی که الان ١١ ماهش شده و رفته تو ١٢ سال کم کم داره ١ سالت میشه عزیزم ١ سال میگذره که شما اومدی تو اغوش ما ............. پارسال این موقع شما تو دل مامان بودی و حسابی شیطونی میکرد ی.............. الان برا خودت خانمی شدی کلی شیطونی میکنی .............چند وقتی هم هست که خودت بلند میشی وایمیسی و ١ قدم میای جلو قربون اون قد وبالات برم ........... وقتی هم می ایستی دست دستی میکنی دندونای بالاتم دارن در میان انشالله همیشه سالم باشی و بزرگ شدنتو ببینم ........... هنوز شبا دیر میخوابیااااااااا فقط بعضی شبا که خیلی خسته باشی ساعت ١٢ میخوابی ............ تصمیم دارم ببرمت اتلیه برا 1 سالگیت عکس بگیریم و انشالله مث...
3 مرداد 1391

جشن دندونی

سلام خانم خوشکل من ........... امروز ١٢ تیر و سالگرد ازدواج منو بابایی هست ٣ سال تموم شد که ما با هم زندگی میکنیم و شما شدی شیرینی زندگی ما ......... ٨ تیر بلاخره برا شما یه جشن دندونی گرفتم که خدارو شکر خوب برگزار شد ........... شما تو این مراسم یکی دو ساعتی خواب بودی و وقتی هم بیدار شدی فقط مات مهمونا بودی و نی نی ها رو میدیدی ذوق میکردی ......... الان دوتا دندون پایین که یکیش نصفه و یکیش نیشش زده  بیرون .......... انشالله ١٢٠ سالگیتو ببینیم ....  اینجا مشغول خوردن نون باگت با همون یه دونه دندون کوچولوت اینم اش دندونیه شما اینم غذاها اینم کادوی مامان مربم که شما خیلی دوستش داری وقتی سوارش میشی پایین نمیای ب...
13 تير 1391

عکسای بامزه النا

    النا مشغول اب بازی اونم تو سینک ظرفشویی النا در نقش پسر خاله   النا تصمیم میگیره صبحانه بخوره اونم یه صبحانه حسابی النا و هویج کوچولو دی جی النااااااااا   النا محجبه میشود   وقتی النا نکات ایمنی رو رعایت میکنه النا خانم اجازه میده دایی سعیدش جوراب شلواریشو سرش کنه     وقتی النا میخوابه             ...
13 تير 1391

لحظه های بزرگ شدن دخملم

سلااااااااااام عشق مامان االان که دارم برات مینویسم ساعت 3 شبه و شما خوابیدی البته هی بیدار میشی دوباره خوابت میکنم دوباره بیدار میشی .......... این کاره هر شبه تا اینکه بلاخره درست حسابی بخوابی و خوابت سنگین بشه ............ خیلی عزیزتر شدی ........ الان یه دندون کوچولو هم داری وقتی رفتی تو 10 ماه در اومد مبارکت باشه انشالله ....... میخوام برات انشالله یه جشن دندونی تقریبا مختصری 8 تیر بگیرم برا یاد بود انشالله که خوب برگزار بشه ..تو هم قول بده دختر خوبی باشی خانم گلم .........لحظه لحظه ی بزرگ شدنت برام شیرینه ......الان دیگه وقتی لامپی میبینی هر جا که باشیم میگی بق ...... وقنی میگیم کو زبونت درش میاری ........ وقتی میگم کو چشمام انگشت اشار...
29 خرداد 1391

ده ماهگی خانم کوچولو

سلام عشق من ........ الان که این وبلاگو درست کردم شما 10 ماهت پر شده  ......نگی چرا الان درست کردیاااااااااا وبلاگ داری ولی تو اون وبلاگت عکسات هم پاک شده بود کلی زحمت کشیده وبدم از زمان بارداری نوشته بودم تا الان ...... ولی عیب نداره اینجا هم برات درست میکنم تا عکسات برا همیشه بمونه ........الان شما 4 دست و پا میری خانمی 1 ماهی میشه تقریبا ولی سینه خیز نرفتی ....... کلی برا خودت ددیی شدی.......تا یکی یلابس میپوشه میگی دد و میری پیشش تا ببرت دد ....... الان کلماتی مثل اب= ابه .... بابا = بابا ....... دد .......... بریم = بییم ....... غذا = ددا ....... برق= ب گاهی بق هم میگی ...... اخ = خخخخخخ ......... یخ = اخ  رو مگی ...... مامان ...
25 خرداد 1391