دو سالو 9 ماهگی عسلم
سلامممممممم الان اینو مینویسم دختر قشنگم شما تو خواب نازی..چند وقتی که دیگه جدا از ما میخوابی.......خداروشکر اذیت نکردی برا این قضیه .....خیلی شیرین زبون شدی......بعضی روزا که زودتر از من بیدار میشی و میای بالا سرمو میگی مامان پاشو ساعت 2 شد من بیدار نمیشم مثلا میگی ای خدا از دست تو چه کار کنم .......چند روز پیشم رفتیم تولد پندار کلیییییی بهت خوش گذشت ..اونجا هم یکی برات رژه لب زد و شما دیگه هیچی نخوردی مبادا رژ لبت پاکک بشه .....تو خونه زنداییت گفت بیا طالبی بخور گفتی ن بخورم لبام پاک میشه هر جا میریم دوست جدید پیدا میکنی صداش میکنی دوستم.......
عروسی عمو حسن که رفتیم اونجا کلی خواستگار پیدا کردی و شما که با اطمینان ارین و انتخاب کردی و گفتی با این میخوام ازدواج کنم .........
النا مامان خیلی نگران قد و وزنتم .....خیلیییییییی روزی نیست که غصتو نخورم ....... دارم همه تلاشمو میکنم که کمبود نداشته باشی ........ میخوام بدونی عزیزترینی برام همه دنیامو میدم تا تو خوشبخت و راضی باشی
.......